ایران من

اجتماعی و بحث روز

ایران من

اجتماعی و بحث روز

شعری از نیما عزیز دلم

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!

یک نفر در آب دارد می سپارد جان

یک نفر که دست و پای دائم می زند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوانی را

تا توانایی بهتر را پدید آرید

آن زمان که تنگ می بندید بر کمر هاتان کمربند

در چه هنگامی بگویم من؟

یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان!!

آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید

نان به سفره, جامه تان بر تن

یک نفر در آب می خواند شما را

موج سنگینی را به دست خسته می کوبد

باز می دارد دهان را با چشم از وحشت دریده

سایه هاتان را ز راه دور دیده

آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابش افزون

می کند زین آبها بیرون گاه سر گه پا

آی آدمها

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید

می زند فریاد و امید کمک دارد

آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید

موج می کوبد به روی ساحل خاموش

پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش

می رود نعره زنان وین بانگ باز از راه دور می آید

آی آدمها

و صدای باد هر دم دلگزا تر

در صدای باد بانگ او رهاتر

از میان آبهای یدور و نزدیک

باز در گوش ای نداها

آی آدمها !!!!!!

شعر نیما را وقتی می خونی به یاد کی می آفتی یک نفر رو می شناسی؟؟؟ در دریا دارد می سپارد جان؟

آره دلم گرفته ازت به قول سهراب دلم سخت گرفته ...

دیگه به یادمون نیستی خیلی بی معرفتی که زود فراموش کردی

می دونم که (گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم تورا من چشم در راهم)

امشب دلم هوای حافظ شیرازی روهم داره با اینکه خیلی وقته باهاش قهرم اما دلم هوای اون درختای بلندش رو داره که آدم راحت می تونه پشتشون بشینه و آروم گریه کنه دلم هوای قبر حافظ رو داره که کنارش زانو بزنم و باهاش دعوا کنم خیلی وقته ازم خواسته برم سراغش اما من هنوزم باهاش قهرم....

هوای دلم بسیار بارانی است (برم تا اینجا رو سیل نبرده) می بینی من در اوج نا امیدی هم شوخ طبع باقی میمونم

اومدی نظر بده !!!!!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
اسکارلت یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.khanoomescarlet.blogspot.com


زهرا جان از این شعر قشنگ که من خیلی دوستش دارم ممنون ! فقط یه نکته ای رو در مورد من مطمین باش : من از اون آدمهای بر ساحل نشسته شاد و خندان نیستم . من اون آدمی هستم که تو دریا اسیر موج شده و کلی به این ور و اونور خورده و زخمی شدهد و با هر جون کندنی شده خودشو به یه ساحل رسونده تا بلکه کمی ماوی بگیره . آره عزیزم . . . .

اسکارلت عزیز سلام
من اصلا از این شعر منظورم شما نبودین
ببخشین اگر اینجوری تصور شده
اتفاقا من از شما و وبلاگتون خیلی خوشم اومد چون یه چیزای شبیه بودیم
همین بااعث شد شعر نیما را اینجا بذارم تو وبلاگ خودم هم گذاشتم
خلاصه با عرض پوزش از طرف یه کسی شبیه رت باتلر:D

نازخاتون دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:03 ب.ظ

عزیز دل من الآن آن لاین هستم. کاش اگه این پیغام رو گرفتی بیای. تا دو روز دیگه من مهمان عزیز دارم از اروپا که یک ماه پیشم می مونه و بعیده بتونم تو یاهو آفتابی بشم. ساعت به وقت ایران: دوشنبه ۱۱ و نیم است.

اشکالی نداره من مزاحمتون نمی شم همین که ب وبلاگتون سر می زنم کافیه هر وقت باشی هستم
امیدوارم بهتون خوش بگذره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد