ایران من

اجتماعی و بحث روز

ایران من

اجتماعی و بحث روز

مادر دوستت دارم

 

وقتی بچه بودم یه شعر داشتیم تو کتاب فارسی سال سوم اگه اشتباه نکنم که می گفت ((آنکه دستم بگرفت مادر بود )) یادم نیست بقیه شو به صورت شعر بگم اما مفهوم کلی این بود که مادر تمام زندگیش رو وقف بچه میکنه میشه سپر بلای اون در مشکلات. مادرا بیشترین فشارو تحمل میکنن که مبادا ما در برابر مشکلات کم بیاریم خلاصه اینکه حتی غذای خودشون رو تو دهان ما میذارن ....

میدونی وقتی میگم مادر نمی تونم بعدش نگم تجسم زیباترین خلقت خدا.یا شاید خدای عشق و ایثار و فداکاری.مادر من که نمونه یه زن محکم و پر قدرت بوده مادرم زودرنج هست زود گریه میکنه اما محکمه هیچوقت نذاشته که حقش ضایع بشه ضربه خورده اما حرفشو زده خیلی سختی کشیده اما دست از مبارزه نکشیده .خیلی دوسش دارم حتی بیشتر از پدر جان گلم .من برخلاف نظریه فروید عمل کردم یعنی پیش بینی اون غلط از آب در اومد من همیشه یه دلبستگی شدید به مادرم داشتم یعنی همیشه متمایل بودم به مامانم من اونو نمونه قدرت می دونستم از مامانم حساب می بردم خلاصه همیشه حامی من مادر جان بود نه اینکه پدرم نباشه نه اتفاقا پدرجان عاشق دخترهای گلشه(از خودم تعریف کنم)!!!اما گفتم من بر خلاف دخترا که همیشه پدرشون را بیشتر دوس دارن باهاش راحتن من همیشه با ماما بودم تمام لحظه هام بهش فکر می کنم به غمهایی که واسه من میخوره وقتی که غصه دارم و میگم حوصله ندارم با صبوری این قدر نشناسی روتحمل میکنه. همیشه بهم اطمینان داشته و این به من اعتماد به نفس داده همیشه منو بهترین دیده و برام بهترینا رو خواسته ....

الان که اینا را می نویسم روبروم دراز کشیده و خوابیده مثل یه فرشته مهربون .همون فرشته ای که تو بچگی وقتی یه کار خوب می کردم زیر بالشم جایزه میذاشت . همون فرشته ای که هر وقت فیلم ترسناک ببینم با از خود گذشتگی تا صبح کنارم میمونه و محکم بغلم میکنه .همون فرشته ای که موفقیتام مدیونش هستم فرشته من بال نداره چون بالش رو به من داده تا من اوج بگیرم فرشته من چوب جادویی نداره ولی یه لبخند و نگاه جادویی داره که همیشه پشت من بهش گرمه .آره فرشته مهربون من یه انسانه یه انسان واقعی .مادرم بالهای پرواز من بوده و هست آزادی امروزم را مدیون این فرشته عزیز هستم دلم می خواد الان بلند شم و محکم بغلش کنم و بهش بگم که دوسش دارم به وسعت کلمه دوست داشتن و ببوسمش ده هزار بار.... نباشه روزی که نتونم ببینمش ......

مادر عزیزم با اینکه این نوشته رو ممکنه نبینی اما میگم دوست دارم و روزت مبارک

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نازخاتون چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:44 ق.ظ http://nazkhatoon.blogspot.com

"دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت" شعر باید مال ایرج میرزای عزیز باشه. سلام گل من ، خوبی؟ ممنون از محبت های این چند وقت و ببخش که بی جواب موند. راستی من عاشق آن شرلی هستم و فیلمش رو بار آخر چهار ماه پیش دیدم درست وقتی که داشتم از فرانسه میومدم ، کانال شش فرانسه گذاشت و نمی دونی چقدر چسبید:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد